من و خودم

آنقدر از زبانم گله دارم که نگو / وقت گفتن عدل قاصر می‌شود

من و خودم

آنقدر از زبانم گله دارم که نگو / وقت گفتن عدل قاصر می‌شود

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
قلب شکست خوردَمو / تو قاب عکس دلهره / زدم به گوشه اتاق / تا هرگز از یادم نره / دل منو شکستیُ / رفتی پی کار خودت

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۵۴
خودم

به سرم افتاده دل رو / سوی دریا بزنم....................... رخت سفر ببندمو / قدم تو صحرا بزنم 

چشمِ سـرُ ببـندمو / ســفـر کـنم به ناکجا.......................... قدری برم تو آسمون / سری به ابرا بزنم

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۶
خودم

قلبم را از ترس دزدیدن طرار

آنقدر میان سینه ام فشرده ام که دیگر

مچاله است و چروکیده مثل

صورت پیرزنی زیر بار سنگین غم های این دنیا...

درست است که دلم را دست کسی نسپرده ام اما

از خراش رهگذران توان صیانت اش نتوانم...

الهی محرمی! یک آشنایی!


جهانی راز دارم مانده در دل 
که را گویم چو یک محرم ندارم .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۰۱:۱۴
خودم
نمی‌خوام از خودم بگم؛ نمی‌خوام از حال و هوای این روزام بگم
دست از پرسیدنت بردار
من رو با تنهایی هام تنها بذار
حتی حدس هم نزن چه بلایی سر این دل اومده
حدس های تو همه صد من یه غازه؛ میدونم
دنبال بهونه ای تا درد های منو گردنش بندازی و بعد از سرت وا کنی و بذاری بری

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۴۰
خودم

یک لحظه احساس کردم قبلا اینجا بودم؛ از همون وقتایی که احساس میکنیم "این صحنه تکرار شده بود."

همین باعث شد اینجا احساس غریبگی نکنم و این خیلی خوبه.


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۱ ، ۰۹:۵۶
خودم