روز چهاردهم
شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۵۵ ق.ظ
هر روز به آن لحظات، به همان چند دقیقه فکر میکنم و به همان دل خوش کرده ام؛ شاید سالها طول بکشد تا بتوانم یکبار دیگر شما را ببینم؛ شاید هم هیچوقت...!
به دادم برس که این تن از شلاقِ امتحان های روزگار سیاه و کبود شده است.
دیگر تو نگذار که مهرت در دلم بخشکد؛ نگذار روحم را این قحطیِ دوری هلاک کند.
بار دیگر مرا بخوان! صدایم کن! علاجی کن برای این جانِ به زانو درآمده
مرا از آرامشی که با یاد تو دارم جدا نکن
نه اسمی نه نشانی فقط رد یک نگاه! گاهی دیوانه ام میکند این دلتنگی یتیم!
۹۲/۰۴/۲۲