من و خودم

آنقدر از زبانم گله دارم که نگو / وقت گفتن عدل قاصر می‌شود

من و خودم

آنقدر از زبانم گله دارم که نگو / وقت گفتن عدل قاصر می‌شود

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

سفر به سمت آفتاب

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۴۶ ب.ظ

خزنده ای نیمه جان و افسرده

از سرزمین یخ ها میخزد سمت آفتاب

هرچه به شرق نزیکتر می شود قلب ها نرم تر می شوند

آنجا که دستمان به ضریح آفتاب می رسد، همانجاست که همه چیز شکسته

قلب ها

بغض ها


دستگیره های دلم را چطور به دامانتان گره زنم ای آقای مهربانی

که از افسردگی ما بگذری و از ما مگذری

بیتاب آستانت در دلم الله اکبر را مکرر می کنم

آنجا که قامت خم کنم زیر لبم آه از جگر سر می کنم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۲۱
خودم

نظرات  (۱)

دنیا عجیبست 
هم اکنون یکی بود 
همین لحظه کسی نیست 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی